|
پنج شنبه 21 مهر 1390برچسب:, :: 12:58 :: نويسنده : bahar & hamed
سلام عزیزم ... از صبح رفتی دانشگاه . اینقد دلم برات تنگ شده که نگو ولی چونی دانشگاه بودی سعی کردم بهت اس ندم تا حدود ساعت یازده که دیگه طاقت نیاوردم و بهت اس دادم . الهی بمیرم برات تا ساعت 3 کلاس داری . گفتی دلم برات تنگ شده بهارم ...... حامد نمیدونم چرا ول تمام زندگیم تویی . وقتی نیستی نمیتونم نفس بکشم مثل ماهی میمونم که از توی آب بیرون باشه . همش منتظرتم ..... دیشب توی حیاط نشسته بودم و به ماه نگاه می کردم دیشب ماه کامل بود . ماه همیشه شاهد دیدارهای شبانه عشاق بوده و هست . امیدوارم یه روزیم ماه شاهد ما باشه . خدایا من حامدمو خیلی دوستش دارم بدون اون میمیرم . خدایا ما رو بهم برسون . حامدم خیلیییییی دوستت دارم عزیز دلم نظرات شما عزیزان: ![]()
![]() |